تو که چشمات خیلی قشنگه!
محیا جونم!ساعت ١١شبه.از ٨خوابیدی و من و بابا رو شرمنده اخلاق ورزشکاریت کردی!دلم واسه چشمای قشنگت تنگ شد!موقع شام به بابایی گفتم که محیا عضو مهم زندگیمون شده.بابایی گفت میاد روزی که سه تایی با هم شام بخوریم.این ترم یک کلاس برداشتم.نشستم و طرح کلی جلسه اول رو ریختم.از ٤مهر یک روز در میان دو ساعت میرم و زود برمی گردم.مامان جون و خاله رباب مواظبت میشن.باز هم دوست دارم بالاتر از همه تو رو به خدا بسپرم که همیشه در پناه او باشی.چه من باشم و چه نباشم.خدایا شکرت که محیا دارم.خدایا شکرت که بابای محیا رو دارم.شکرت که خانواده ام و دوستان خوب و.....راستی که قول تو خدا حقه که اگه بخواهیم نعمت های تو رو بشمریم نخواهیم توانست.خدایا دوستت دارم من رو اونجوری قرار بده که دوست می داری و راضی میشی از من.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی