تو هم کاکائو دوست داری!؟
محیا جونم!دیروز شنبه به خاطر شهادت امام صادق علیه السلام تعطیل بود.سلام خدا به همه بنده های پاکش.دیروز دو تا شهید گمنام رو هم تشییع کردن.بگذار بهت بگم و در آینده بهت بیشتر بهت خواهم گفت که شهیدها کی هستن و چه حق بزرگی به گردن ما دارن.خوب!دیروز نزدیک اذان مغرب مامان و بابا داشتن چایی می نوشیدن.دست مامان یک شکلات باراکا بود.از اونایی که بیسکوییت هم داره!!!تو خوشگلم هم بغلش بودی.یکهو دستای کوجولوت شکلات مامان رو با کاغذش گرفت.وایییییییییییی.دوباره از ذوق تا وفات رفتم!اولین چیزی که با اراده گرفتی. تازه بعدش سعی کردی ببریش طرف دهنت.این دیگه شاهکار بود.الهی قلم دستت بگیری به زودی!عسل مامان دیروز اثرات سرماخوردگی از مماغت معلوم بود.کلاه پوشوندم بهت.دو تا قرص سرماخوردگی انداختم بالا!مامان خودش سرما بخوره سراغ قرص نمی ره.اما دلش به دلت بنده دیگه....دیشب خاله رباب اینا اومدن ساکن طبقه سوم شدن.حالا یواش یواش همه اونایی که مامان دوست داره دارن همسایمون میشن.مامان جون و حاج آقا.دایی حسین.خاله رباب.زهرا.فرزانه....آخر شب که تو خواب بودی با دایی سعید تماس تصویری گرفتیم.دایی سعید هم یک ربطی به اون شهیدها داره!بعداها بهت میگم.خدا به همه سلامتی بده.الهی آمین!