دختری دارم شاه نداره!صورتی داره ماه نداره!
محیا جونم!مامانی طبع شعر داره!روز دوم تولدت برات اولین شعر رو ساخت:گل گلدون من.محرم راز من.دختر ناز من محیا مامانی!بچه ها یعنی سارا و مهدی و فرزانه همراه من برات می خوندن!مهدی پسر خاله مطهره الان ٤ساله است.اونم برات می خوند:محیا خانم گل دسته.میون گلا نشسته!سارا خواهر مهدی هم ٣سالشه.چپ و راست از من می پرسید:این دختره؟میگفتم:آره.میگفت:ا.دوباره:مثل منه؟میگفتم:آره....از هفته دوم یک شعر که نه!به سرم افتاده بود و می خوندم: ا.ل.ل...ا.ل.ل (هم فرانسویها و هم انگلیسی ها میگن وقتی ابراز احساسات میکنن)دخترم لنگه نداره.چرا؟جون چاره نداره!و بجه ها با من تکرار می کردن!وقتی می خوای بخوابی برات می خونم:سنجاب لا لا.گنجشک لا لا....یک لالایی جدید هم یاد گرفتم:لا لا لا لا گلم محیا.نمونی لحظه ای بی ما.همیشه این ورت مامان.همیشه اون ورت بابا.گل نازم بخواب حالا.بخواب آروم و آسوده که بیدارت کنیم فردا.الان که تو خوابی مامان هم جواز خواب داره.شب به خیر جیرجیرک مامان.