سلام به دخترم
سلام به دختر نارنینم محیا خانم!دختر خوشگلم!این سلام برای اینه که به خودم یادآوری کنم که تو دعای مستجاب مامان در محضر خدایی.بذار برات بگم که یک روزی مامان تو مسجدالنبی نماز ظهر رو خونده بود و نشسته بود که یک دختر کوچولوی خوشگل از مقابلش رد شد.همه خانم ها توی مسجد محو زیبایی اون دختر شده بودن.مامان هم .بعد مامان بلند شد دو رکعت نماز خوند و به خدا التماس کرد که یک همچین دختر زیبایی بهش بده.البته مامان یادش بود که یک قلب زیباوخداترس هم برات بخواد.خدا مامان رو قابل دونست و تو رو به او عطا کرد.این روزها هر جا که با مامان هستی اطرافیان خلقت زیبای خدا رو در تو تحسین می کنن.مامان خدا رو شکر می کنه و از خدا می خواد عاقبت به خیر باشی.بابا هم همینطور.دو روز گذشته به عروسی گذشت و من جرات کردم تو رو با خودم تا هشتگرد ببرم.سه تا پتو برداشته بودم.موقع برگشتن همه رو به تو پیچوندم.که سرما نخوری.حاج آقا بزرگ برای اولین بار تو رو دید و گفت حقا که از همون رگ و ریشه بیات هستی.چهارشنبه بعد از موسسه با هم رفتیم دانشگاه.دلم می خواست اساتید عزیزم تو رو ببینند.همه تو رو دوست داشتن.دکتر محمودی تو رو بوسید.دکتر پازوکی گفت که تو آخرین تحقیق مامانی!خوب دیگه.وقت نماز صبح شد.صدای تو هم مثل همیشه داره میاد دارم میام پیشت....