سفره فیروزه ای عید

سلام نازنینم.محیا جونم سال نو مبارک.هم برای تو وهم برای همه بچه های ایرانی.مامانی هیچ وقت هفت سین نچیده بود!ولی امسال به خاطر تو کاسه های فیروزه ای رو چید روی میز تحریرش.بعد یک سیب گذاشت وسط معرکه!بقیه سین ها رو مامان جون و خاله رباب اهدا کردن.مامان اصرار نداره هفت تا سین جمع کنه.فیروزه ای رنگ گنبد مسجدهاست.مامان می خواد آسمون رو به خاطر تو دعوت کنه به خونه.اصلش همون دعوت فیروزه ای مامان جون!موقع تحویل سال من و  تو و بابایی ٩ آیه اول سوره مومنون رو خوندیم بهدش به هم تبریک های صمیمانه گفتیم!!بعدش رفتیم پیش حاج آقا و...روز اول عید هر سال همه جمع میشن خونه مامان جون بابایی.ما هم رفتیم و به سنت هر سال ماکارونی دست پخت مامان جون رو خوردیم.اموز که می نویسم بامداد ششمین روز ساله.خاله نفیسه با نینیش که فردا یک ماهه میشه برگشتن زنجان.مامان جون هم رفت.خاله رباب رفت شیراز.خاله مطهره تا خرداد قونیه هست. دایی سعید آتن تا آخر سال.دایی محمد هم دو روزه شماله.مامان مونده و بابا و محیا.البته حاج آقا هم هست.راستش مامان دلش گرفته.داره به صدای قل قل آب تو آکواریوم گوش میده و برات می نویسه.محیا جونم ١٦بهمن ١٣٩٠ وقتی داشتم بهت غذا میدادم.صدای شیشه ای دندونت که به قاشق خورد نوید یک مرحله جدید از روند رشد تو شد.مامانی ١٢ اسفند برات آش دندونی پخت.وزهای اخر سال٩٠ هم وقتی رو دستام بلندت کردم بالای سرم گرفتمت از اون پایین جوانه دندون های بالات رو دیدم.شب عید دایی حسین و خاله نفیسه به چهار دست وپا رفتنت کلی خندیدن و تشویقت کردن. امروز مسلط و دوست داشتنی طول و عرض خونه رو درنوردیدی!!تو هنوز دلفین ها و پنگوئن ها رو مخلصانه دوست داری و حالا ماهی ها و یک شخصیت کارتونی به نام "لولی"که یک لاک پشته و  یک شیر کاغذی که نماد ماه تولد مامانه به این لیست اضافه شدن. وقتی می خواهیم بهت قطره اهن بدیم همه اون ها رو صدا می کنیم تا تو شگفت زده بشی و ددهنت باز بمونه و...از روز اول سال تب کردی.سه روز تب داشتی .آقای دکتر که همسر خاله ربابه با سختی دست و پات و گرفت.بابا هم کمک کرد تا توی گوشت رو دیدن و گفتن سرخه!هر ٨ ساعت آموکسی کلاو می خوری و یک کمی نق نقو شدی...نگران وزنت هستم و نگران آهن و خلاصه رشد جسمی تو عزیز دلم.از خدای متعال می خوام که تو و همه بچه های دنیا سالم و سر حال باشین و عاقبت به خیر.دوستت دارم ستاره جونم.