اون وقت میشی:

سلام به دخترم که لنگه نداره.امروز دوازدهم خرداد هست.یک هفته تا تولد دخترم باقیه.هرچند مامان لیله الرغائب رو تولد گل خوشگلش میدونه.پنجشنبه هفته گذشته که شب آرزوها بود همه یادشون بود که بهت تبریک بگن.مامان  کتاب "لیلی نام تمام دختران زمین است" رو بهت هدیه کرد.بابا برات بیمه عمر هدیه کرد.مامان جون و حاج اقا و خاله رباب و خاله فهیمه و عمه رحیمه بهت هدیه دادن.دیشب رفتیم خونه دایی محمد و یک بار دیگه تولد تو و ریحانه رو برگزار کردیم.هفته دیگه که خاله نفیسه از زنجان بیاد و خاله سمانه از شیراز دوباره تولدت مبارک میخونیم.هفته بعدش هم که مامان جون بابا از مشهد برگرده با عمه و عموها برات تولد میگیریم.12تیر که خاله مطهره و سارا و مهدی و باباشون بعد از 6 ماه از ترکیه برگردن دوباره یک کیک گنده میذاریم وسط برای تو و ریحانه.دایی سعید اما به تولدهای امسال نمیرسه.سال دیگه انشائ الله.خلاصه محیا جونم!امسال جشنواره تولد تو نازنین حدود سه ماه طول خواهد کشید.فکر کنم اینجوری پیش بره سال دیگه تمام بهار و تابستان و سال بعدش سه فصل و دیگه چهار فصل سال تولد تو عسل مامان باشه!پنگوئن ها رو دوست داری.روی پنگوئنی که روی دیوار نصب شده بهت آموزش زبان پارسی میدیم:ب+آ میشه بابا.وقتی میگیم تکرار میکنی:بابا.پریشب برات از پنگوئن های "تولو"خریدیم.من بیشتر از تو خوشحال بودم!پیانو میزنی!قبلا ذستت رو میکوبیدی روی کلیدها.حالا با انگشت روی کلیدها دونه دونه فشار میدی.عاشق "بپر بپر" روی تخت خاله رباب هستی.اونم همراه فرزانه که استادت به حساب میاد.البته همه میگن تو شاگردی هستی که بر استادش پیشی خواهد گرفت!خوب غذا نمی خوری ومن گاهی گریه هم میکنم!زردآلو دوست داری و خیار و گوجه سبز.سیب نمی خوری من هم اول توی قاشق رو پر سیب میکنم بعدش که می خوام بهت بدم الکی قاشق رو روی خیار حرکت میدم و میگم:خیار بخوریم.تو هم می خوری!امروز با خودم فکر میکردم باید روش صادقانه دیگری پیدا کنم.چون ادامه این کار من رو پیش دخترم دروغگو میکنه و دیگه بهم اعتماد نمیکنی!!!هنوز راه نمیری ولی از همه چیز برای بلند شدن کمک میگیری.اگه بابا قصد بیرون از خونه رو بکنه گریه میکنی و باهاش میری بیرون.عکس حرم امام رضا تو خونه حاج اقا رو نشون میدی و با هم به حضرت سلام میدیم.الهی به زودی زائر امام رضا بشی.اون وقت میشی:"مشهدی محیا ".دوستت دارم .