محیامحیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

محیا یعنی زندگی!

گلاب به روتون!یبوست نی نی من!

محیا جونم!این روزها فکر و ذکر مامان تویی.درساشو نمیخونه.سر کار نمی ره .خرید نمی ره.مهمونی نمی ره.تقریبا منزوی شده!!ولی چون تو رو خیلی دوست داره به تو درس میده.با تو کار می کنه وفعلا بی خیال خرید و مهمونی روزگارش رو سپری می کنه.این روز ها مامان یک نگرانی جدید داره.از شنبه تا همین الان که دارم می نویسم برات و تو  داری تو بغل مامان شیر نوش جان میکنی روده های کوچولوت کار نکردن.ماه رمضانه و مامان به همه التماس دعا میگه.دارم فکر میکنم که حاجت من یک جورایی خجالت داره!ولی آخه من نمیتونم ببینم که سرخ می شی وبه خودت می پیچی و...هنوز منتظرم که مثل همیشه بشی... که بشورمت .که هشتاذ تا پمپرز دور دور بریزیم!!نخند به مامان عزیزم.ایشالا مامان می شی...
26 مرداد 1390